سخنرانى در کنگره اول٬
در معرفی قطعنامه
"حزب اتحاد کمونیسم کارگری و قدرت سیاسی "*
علی جوادی

من بحث را باز میکنم رفقای دیگر هم حتما در بحث شرکت میکنند. میخواهم قطعنامه را معرفی و بررسی کنیم و سپس به رای بگذاریم. رفقا قطعنامه ای که می بینید در کلیتش باید گفت که موضع و سیاست جدیدی اتخاذ نکرده است. اجازه دهید که از ابتدا من به این واقعیت اذعان بکنم. تز جدیدی در کلیت خودش ندارد. اما مجموعه اش٬ مجموعه مفاد قطعنامه اولویتی را٬ سیاست و جهت گیری را برای حزب اتحاد کمونیسم کارگری مطرح میکند که حائز اهمیت بسیاری است. و من در این بحث سعی میکنم که محورهایی را که این مجموعه به آن می پردازد و سنتزی را که از مواضع تاکنونی جنبش ما و حزب ما و در حزب کمونیست کارگری منصور حکمت مطرح شده بود را در دستور حزب ما میگذارد بطور روشنی به بحث بگذارم.
  
همه ما میدانیم که جامعه ایران در آستانه تحولات بزرگی بسر می برد. اگر فلان آخوند با فلان آخوند دعوا کند مردم تو خیابون میگویند "مرگ بر جمهوری اسلامی"٬ "مرگ بر حکومت آخوندها". میگویند "مرگ بر حکومت اسلامی" به اشکالی که خودشون تو اون جامعه میتوانند مطرح بکنند. یعنی هر اعتراضی در جامعه٬ بر سر هر مساله ای که باشد به سرعت به اعتراض اصلی جامعه تبدیل میشود یعنی به اعتراض بر سر نابودی حکومت اسلامی تبدیل میشود. فرقی نمیکند٬ اگر دعوا بر سر مسائل ساده ای مانند ترافیک باشد٬ یا برد و باخت تیمی در فوتبال باشد٬ به سرعت شعارهایی داده میشود که نشان از دعوای اصلی و حیاتی جامعه دارد. سریعا مردم شعار "مرگ بردیکتاتور" یا شعارهایی که امروزه داده میشود را سر میدهند: "مبارک٬ بن علی٬ نوبت سید علی" و حکومتش فرا رسیده است. این یک ویژگی جامعه ایران در دوران حاضر است. همیشگی نیست. دائمی نبوده است. این طور نیست که در هر زمان٬ و در هر دوره ای از تاریخ اعتراضات جامعه این ویژگی وجود داشته است. یک ویژگی سیاست در دوره حاضر است. دوره ای که مساله کسب قدرت و تصرف قدرت سیاسی٬ مساله تغییر قدرت سیاسی و سرنگونی رژیم حاکم به مساله روز جامعه٬ به اصلی ترین مساله جامعه تبدیل شده است. به این اعتبار است که هر اعتراض از هر گوشه و به هر بهانه ای که شروع شده باشد به سرعت به این طرف میچرخد و سریعا در این بستر قرار میگیرد. و اینکه تا رژیم جمهوری اسلامی سرنگون نشده باشد این اعتراضات هم تعیین تکلیف نخواهد شد. بطور مثال اگر اعتراضی در رابطه با حقوق زن و مقابله با زن ستیزی صورت بگیرد٬ به سرعت به مساله گرهی جامعه یعنی سرنگونی رژیم اسلامی گره میخورد. و این مساله ای است که وظایف و چهارچوب کاری ویژه ای برای حزب ما مطرح میکند. و جایگاه قطعنامه حزب اتحاد کمونیسم کارگری و قدرت سیاسی را در این کنگره معنی میبخشد.
 
واقعیت این است که مساله تصرف قدرت سیاسی توسط حزب کمونیستی کارگری مدتها بود که توسط منصور حکمت مطرح شده بود. اینکه حزب کمونیستی کارگری باید اشتهای تصرف قدرت سیاسی را داشته باشد و قابلیت آن را باید در خود بپروراند. اگر حزبی چنین اشتهایی نداشته باشد٬ تنها یک گروه فشار است٬ حزب سیاسی بنا به تعریف نیست. و اینکه راه حل واقعی قدرت گیری طبقه کارگر در این است که حزب سیاسی اش٬ حزب کمونیستی طبقه کارگر٬ قدرت سیاسی را در روز معینی تصرف کند. این تنها مجرای واقعی کسب قدرت سیاسی برای کارگر و کمونیسم در جامعه است. پروسه های دیگر عملا قدرت گیری طبقه را به مجاری نامعلومی ارجاع میدهند که عملا معنایی جز سردواندن کارگر و جامعه ندارند. و عملا تئوریهایی برای عدم تصرف قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر هستند. و مساله ای را که منصور حکمت مطرح کرد و به اصطلاح کفر گفت تا راهی را برای چپ جامعه باز کند این بود که این حزب بايد در جنگ برسر قدرت سیاسی شرکت کند و بتواند قدرت را تصرف کند.
 
اما کدام حزب؟ نه الزاما هر حزبی! حزبی که نماینده بخش رادیکال و سوسیالیست طبقه کارگر است. حزبی که نمایده بخش پر سر و صدای طبقه است. حزبی که نماینده رادیکالیسم جامعه برای آزادی و برابری و رفاه همگان است. حزبی که نماینده مذهب ستیزی است. حزبی که نماینده تعیین تکلیف قطعی و بدون تخفیف با مناسبات استثمارگرایانه و ضد انسانی موجود است. حزبی که در راس اعتراض جامعه برای سرنگونی و تغییر قرار گرفته است. چنین حزبی با چنین موقعیت و مختصاتی میتواند به تصرف قدرت خیز بردارد.
 
امروزه بعد از بحثهای زیادی که در این چهارچوب صورت گرفته٬ بعد از نقدهایی که توسط گرایشاتی که نمی خواهند کمونیسم در جامعه  قدرت را تصرف کند وسازماندهی یک جامعه آزاد٬ برابر و مرفه و سوسیالیستی را در دستور فوری خودش قرار دهد٬ دوباره حزب اتحاد کمونیسم کارگری دارد این مسئله را مطرح میکند. حزب اتحاد کمونیسم کارگری اگر میخواهد حزبی باشد که آرمان هایش میگوید٬ اگر میخواهد حزبی باشد که برنامه اش میگوید٬ اگر میخواهد حزبی باشد که امید و آرزوی مردم برای تغییر باشد٬ اگر حزب پراتیک کمونیستی باشید٬ باید مساله تصرف قدرت سیاسی با تمامی پیچیدگی ها و معضلات و مسائلش را در دستور خود قرار دهد. باید به مسئله تصرف قدرت سیاسی بپردازد. باید خودش را آماده کند. باید ملزوماتش را بشناسد. باید شم سیاسی اش را داشته باشد. باید نیروی لازم چنین تحولی را گرد آورد و سازمان دهد. به این اعتبار قطعنامه حاضر به مساله حزب ما و مساله قدرت سیاسی می پردازد. مبانی قطعنامه از این قرارند:
 
یک تز اصلی این قطعنامه این است که رژیم اسلامی در بن بستی لاعلاج قرار دارد. این یک تز پایه ای کمونیسم کارگری منصور حکمت در قبال رژیم اسلامی است. جمهوری اسلامی در بن بست خرد کننده ای قرار گرفته است. غول اقتصاد سرنوشت حکومت اسلامی را رقم خواهد زد و عملا رقم زده است. حکم به سرنگونی اش داده است. جمهوری اسلامی حکومتی است که به لحاظ سیاسی روزمره مورد تعرض توده های مردمی قرار گرفته است که میخواهند سر به تن اش نباشد. یک ذره اش را هم قبول ندارند. نمیخواهندش. این واقعیت را خود حکومتی ها هم میدانند. همه شان میدانند. بیشتر از همه خود سپاه و دستگاه سرکوب و اطلاعات رژیم میداند. سیدعلی خامنه ای میداند. کسانی که فکر میکنند که جمهوری اسلامی متعارف شده٬ یا پروسه متعارف شدن خود در چهارچوب مناسبات سرمایه داری حاکم را طی میکند٬ نه واقعیات جامعه را میشناسند که سرنوشت رژیم اسلامی را رقم میزند و نه مردم را میشناسند که در تلاش برای بزیر کشیدن این رژیم هستند. چنین گرایشاتی اشتباه فاحش سیاسی ای را مرتکب میشوند. نه تنها شم سیاسی ندارند٬ بلکه واقعیات سیاسی جامعه و جوهر تلاشهای مردم را هم نمیشناسند. نمیدانند که چگونه جامعه در هرگوشه ای تلاش میکند که این "وصله ناجور" را از پیکر خود جدا کند و نابود کند. چنین گرایشاتی حتی مختصات حکومت مورد نظر سرمایه را در جهان کنونی نمی شناسند.
 
به این اعتبار همانطور که بارها حزب و جنبش ما گفته است٬ رژیم اسلامی روی پله آخر بقاء خودش قرار گرفته است. پله بعدی قدرت گرفتن جناح مغلوب و یا پروسه اصلاح رژیم اسلامی نخواهد بود که عده ای وعده دهند که حالا اسلام "مدرنیزه" شده٬ پاستوریزه شده و اراجیفی از این قبیل. نه پله بعدی سرنگونی و نابودی رژیم اسلامی است. و اگر بحثی در این پروسه مطرح است نه نفس سرنگونی و نابودی رژیم اسلامی بلکه چگونگی این سرنگونی و تغییر و تحول است. اگر سئوالی باشد این است که این پروسه چگونه طی خواهد شد؟ آیا در یک پروسه انقلابی این تحول صورت خواهد گرفت یا در یک پروسه ضد انقلابی و از بالای سر مردم؟ آیا این پروسه کشدار خواهد بود یا انقلابی و متمدنانه و سریع؟ چقدر این پروسه قاطع و رادیکال طی خواهد شد؟ چقدر فشرده و سریع طی خواهد شد؟ پروسه شکل گیری حکومت آتی چگونه خواهد بود؟ آیا قدرت بطور یکپارچه دست به دست خواهد شد یا شاهد بخش بخش شدن قدرت سیاسی در جامعه خواهیم بود؟ اگر سئوالاتی در این چهارچوب مطرح باشند٬ از این قبیل خواهند بود و نه از این دست که آیا حکومت اسلامی اصلاح خواهد شد و یا متعارف خواهد شد. و برای ما کمونیستهای کارگری این سئوال مطرح است که چگونه سرنگونی رژیم اسلامی را با استقرار حکومت کارگری و قدرت گیری کمونیسم و کارگر همزمان کنیم و در یک پروسه به پیش ببریم .

واقعیت این است که جامعه ایران در آستانه یک گسست تاریخی قرار گرفته است. میتواند با گذشته طبقاتی و ضد انسانی و نابرابر تاکنونی خود تعیین تکلیف قطعی کند. برای ما این مساله است که چگونه به آینده ای سوسیالیستی در پس تحولات حاضر شکل دهیم؟ این مجموعه سئوالاتی است که در این چهارچوب مطرح است. این واقعیت را حتی نیروهای جنبش های دست راستی در "اپوزیسیون" اعم از ملی – اسلامی ها و یا ناسیونالیستهای پرو غربی بطور تلویحی میپذیرند. می پذیرند که در فردا جامعه ایران میتواند نظام اقتصادی دیگری داشته باشد. اگر به جوهر بحث رفراندم چی ها و سلطنت طلبان نگاه کنید٬ بطور واقعی این احتمال را می پذیرند٬ از این رو میخواهند در پروسه ای از بالا و دور از دسترس مردم سر این آلترناتیو را بطور مثال در چهارچوب رفراندم زیر آب کنند. بطور خلاصه این واقعیت موجود جامعه است. نخواستن مردم٬ وجود جنبش عظیم سرنگونی طلبی توده های مردم٬ لاعلاجی جمهوری اسلامی٬ کور شدن نقطه های سازش میان جناحهای رژیم اسلامی٬ شکست خوردن پروژه اصلاح طلبی حکومتی و تمام تلاشها در این چهارچوب. این واقعیات جامعه را در آستانه تحولی عظیم قرار داده است .

اجازه دهید چند نکته را هم در باره دینامیسم دعوا و جدال جناحها بگویم. اگر خاطرتان باشد٬ در دوران دوم خرداد٬ مبنای دعوای جناحهای رژیم اسلامی بر سر سهم بری و میزان قدرت و هژمونی در دستگاه جمهوری اسلامی بود. زمین بازی و مقررات بازی اینطور تعریف میشد که سهم هر کدام چقدر است. بعد از دورانی جناح راست به این سیاست روی آورد که رژیم اسلامی قابلیت و ظرفیت این را ندارد که حتی تحمل این بازی را داشته باشد. شکننده تر از آن است که به چنین قواعدی ادامه دهد. نتیجتا کل قاعده بازی را وسط بازی بهم زدند. جناح راست اعلام کرد که دیگر تحمل ادامه این کشمکش را ندارد. اعلام کرد که من دیگر حاضر نیستم با جناح اصلاح طلب خودم چنین بازی ای را ادامه دهم. و مساله این است که فهمیدند در این وسط نیروی دیگری وجود دارد٬ توده های سرنگونی طلب مردم٬ که از این ماجرا استفاده میکنند و چوب لای چرخ کل رژیم اسلامی میگذارند. و کلا از این شکافها برای سرنگونی رژیم اسلامی بهره برداری میکنند که نه تنها شکافهای ما را حاد تر میکنند و کل رژیم را در ورطه نابودی و سقوط قرا میدهند٬ بلکه کار خودشان را پیش میبرند. این تغییر و تحول عملا نقطه سازش و امکان سازش این دو جناح را کور کرد. متعاقبا اعلام کردند که به هیچکدام از عناضر جناح اصلاح طلب امکان شرکت در هیچ "انتخاباتی" را نخواهند داد. واقعا خنده دار است٬ جناحی که جناح اصلاح طلب حکومتی میخواهد اصلاحش کند دارد با هزار چنگ و دندان میگوید که آقا جان من نمیخواهم اصلاح شوم. این حیوان نمیخواهد اصلاح شود. زورش را هم دارد و تن به پروژه آرایش کردن حکومت اسلامی توسط جناح اصلاح طلب نمیدهد. نتیجتا پروژه اصلاح طلبی حکومتی تمام شده است. حالا هر چقدر خاتمی غر بزند٬ کروبی غر بزند٬ موسوی فریاد بزند که باید به "انتخابات آزاد" بین جانوران حکومتی تن بدهیم٬ جناح مقابل قبول نمیکند. نتیجتا کل این پروژه پرونده اش بسته شده است. و همانطور که در قطعنامه تاکید شده است پروژه سرنگونی رژیم اسلامی بیش از هر زمان با قدرت در مرکز تحولات جامعه قرار گرفته است. ما این واقعیت را دیدیم. و این واقعیت را نیز می بینیم که دور جدیدی از اعتراضات توده ای مردم مجددا آغاز خواهد شد. و این بار همانطور که در ۲۵ بهمن دیدیم٬ با شعار نوبت سید علی فرا رسیده است٬ شروع میشود. و این ادامه بحث جریانات سبز حکومتی نیست که "دولت احمدی نژاد باید برود". نه! بخشی از پروژه سرنگونی رژیم اسلامی است. این حرف اول و آخر توده های مردم است. خیلی روشن و صریح میگویند که رژیم باید گورش را گم کند و به چیزی کمتر از سرنگونی رژیم رضایت نمیدهند.
 
این تحولات جریانات و جنبشهای سرنگونی طلب را منطقا به جلوی صحنه میکشد. و این برای جنبش کمونیسم کارگری یعنی فراهم شدن فرصتهای جدید٬ امکانات جدید. این شرایط میتواند کمونیسم کارگری را بمثابه یک مدعی قدرت سیاسی بالا ببرد. و ما باید آنجا باشیم و قدرت لازم را داشته باشیم که بتوانیم با این تحولات بالا برویم و با این تحولات به موقعیت لازم برای تصرف قدرت سیاسی دست پیدا کنیم. ما باید حزبمان را با مختصاتی داشته باشیم که این امکان را برای ما فراهم کند. ما باید امکانات و توانایی هایی را داشته باشیم که بتوانیم در پس این تحولات عظیم سیاسی در مکان مناسب و تخته پرشی برای تصرف قدرت سیاسی قرار بگیریم. باید شم سیاسی اش را داشته باشیم. ما باید بتوانیم موقعیت خود و جنبش مان را تشخیص دهیم. خلاصه کنم کلا سیر تحولات آتی این امکان و فرجه را برای ما فراهم خواهد کرد که به جلو پرتاب شویم. منظره های جدیدی میتواند در مقابل ما قرار بگیرد. نباید این فرصتها را از دست داد. باید به جلو نگاه کرد. این منظره ها را باید دید٬ برایش نیرو گرد آورد و آماده شد. باید متوجه بود که صحنه تحولات سیاسی ایران تغییرات بسیاری خواهد کرد. نیروهایی هم اکنون آینده شان سوخته شده است. اصلاح طلبی حکومتی علیرغم امکانات گسترده ای که نیروهای دست راستی جامعه بین المللی در اختیار این جریان قرار دادند٬ از شانس و امکانی برخوردار نیست. هم اکنون مرده است. آینده ای ندارند. آینده شان به گذشته تعلق دارد. از طرف دیگر جریانات راست پرو غربی ابزار و امکان قدرتگیری در جامعه را به سادگی ندارند. به حال نزارشان نگاه کنید٬ علیرغم امکانات گسترده مالی و لطف و توجه دول غربی٬ هنوز نمی توانند یک جریان منسجم و قابل اتکاء ایجاد کنند. یک رکن سیاست بخش مهمی از این جریانات اتکاء به جریانات ملی اسلامی است. میخواهند روی دوش این جریانات خودشان را به جایی برسانند. واقعا مسخره است. ضرب المثل عامیانه ای است که میگوید کوری عصا کش کور دیگر شد. حکایت حال این جریانات است. بخش عمده ای از جریانات راست حکومتی میخواهند با اتکاء به جریانات ملی – اسلامی به جایی برسند. غافل از اینکه خود این جریانات دستشان به جایی بند نیست. مثلا مشروطه خواهان و نیروهای حاشیه ای شان میدانند که قائم به ذات دستشان به جایی بند نیست. به قول منصور حکمت میدانند که کسی صبح از خواب بلند نمیشود که برود برای اینکه رعیت شود و شاه داشته باشد٬ مبارزه کند. جامعه عقلش را از دست نداده است. اینها در فکر این هستند که تجربه قدرت گیری خمینی را که غرب آن پروژه را روی دوش ملی اسلامیها سوار کرد٬ یکبار دیگر تکرار کنند و خودشان روی دوش آنها به قدرت برسند. به این امید کاذب هستند که رژیم در درون خودش دست به دست شود٬ و در پس تحولات پلکانی بتوانند زمانی خودشان را در قدرت جای دهند و حکومت را از آن خود کنند و یا با ترکیبی از ملی اسلامیها شریک قدرت شوند. نتیجتا به این صف که نگاه میکنید متوجه میشوید که مستقیما خودشان ابزار سرنگونی و تغییر قدرت سیاسی را به غیر از کودتا و یا حمله نظامی آمریکا در اختیار ندارند. و این تغییرات باز هم به این معنی است که فرجه برای ما کمونیستهای کارگری بازتر خواهد شد. چرا که یکی از نیروهای مدعی قدرت سیاسی اصلا پروژه اش کور و عقیم شده است. خودش شب و روز قسم میخورد که سرنگونی طلب نیست. و با سرنگونی طلبی صد برابر خشن تر از جناح راست مقابله میکند. نیروی دیگر که جنبش راست محافظه کار پرو غربی باشد٬ میگوید من به تنهایی نمیتوانم قدرت را بگیریم. میخواهم با این نیروی در حال موت ائتلاف کنم. میخواهم پله پله به جلو بروم. و شما جامعه ای را دارید که از هر منفذش فریاد میزند مرگ بر حکومت اسلامی. تنها نتیجه ای که میشود گرفت این است که دریچه ها برای یک جنبش دیگر در حال باز شدن است.

حال سئوال این است که آیا این جنبش تشخیص میدهد که امکانات چگونه و در چه جهتی در حال تغییر است؟ سئوال این است که آیا این جنبش میداند که چگونه باید برای تصرف قدرت آماده شود. شاید مسیر تحولات فضا برای ما آماده تر کند٬ اما نیروهایی که مدعی میشوند نمیگذاریم و نباید قدرت بگیرند هم کم نیستند. نمیگذارند به سادگی در جامعه ای مانند ایران٬ با اهمیت استراتژیک٬ یک نیروی کمونیستی قدرت را بگیرد. راه سختی پیش رو داریم.
 
تاکید میکنم این مسیر برای ما هموار نیست. تصور خامی است که اگر باور کنیم که چون تحولات مادی جامعه به نفع جنبش ماست نتیجتا ما خود به خود و اتوماتیک میتوانیم صاحب قدرت سیاسی شویم. نمیتوانیم حساب کنیم چون کمونیستها آدمهای شریفی هستند٬ خواست مردم کارکن و زحمتکش را مطرح میکنند٬ چون پرچمدار آزادی٬ برابری و رفاه همگان هستند پس صاحب آتی قدرت سیاسی در جامعه خواهند بود. باید سازمان داد. باید رهبری کرد٬ باید اعتماد به آینده را جلب کرد. واقعیت این است که سرنوشت جامعه باز است. نیروهای متفاوتی میتوانند این سرنوشت را رقم بزنند. از دول غربی و استراتژیستهای آنها گرفته با قدرت پنتاگون و قدرت تبلیغات و ماهواره ای شان تا تجربه شان در مهندسی افکار عمومی جامعه تا نیروهای شناخته شده و جنبشهای مطرح در سطح جامعه. خلاصه کنم فرصت برای ما و آرمانهایمان فراهم تر از همیشه است. مساله اما به طور ویژه به توان و قدرت عمل این کمونیسم برمیگردد. ما باید بر ضعفهای بسیاری غلبه کنیم. و این نکته ای است که در قطعنامه بر آن تاکید شده است.
 
کمونیسم کارگری یکی از بزرگترین نقطه قدرتهای خود را از دست داد. مرگ نابهنگام منصور حکمت یک ضربه بزرگ به جنبش ما بود. منصور حکمت فشرده کمونیسم کارگری بود. نبودش یک حفره بزرگ برای ما و جنبش ماست. اما خوشبختانه یک گنجینه عظیم از خود بجای گذاشته است که بتوانیم این راه را به پیش ببریم. اجازه بدید پرده از رازی برای شما بردارم. یک نقطه قدرت حزب اتحاد کمونیسم کارگری این است که بر مواضع و چهارچوبهای سیاسی پراتیکی کمونیسم منصور حکمت متکی است. ما در این مدت چند سال راه طولانی ای را طی کردیم. در مصافهای متعددی شرکت کردیم و آبدیده شدیم. حزب ما تجربیات مهمی را از سر گذرانده است. پخته شده است. اعتماد به نفس دارد. اما در عین راه آتی طولانی تر و سخت تر و پر پیچ و خم تر است. ببینید این تئوری ماست که طبقه کارگر بدون حزبش به قدرت نمیرسد. نتیجتا مساله به موقعیت حزب کمونیستی کارگری گره میخورد. از این رو ما باید به نیروی فائقه جنبش کمونیسم  کارگری تبدیل شویم. و این یکی از مصافها و چالشهایی است که ما با آن مواجه هستیم. ما خودمان معتقدیم که نیروی تحزب یافته کمونیسم کارگری ما هستیم. قطعنامه این را میگوید. بیانیه هایمان این را میگوید. سیاستهایمان این را میگوید. اما آیا این موقعیت تبدیل به یک واقعیت اجتماعی شده است؟ آیا سایر رقبا از میدان بدر شده اند؟ از این رو ما باید برای تبدیل شدن به نیروی تحزب یافته کمونیسم کارگری که توانسته بر این ضعفها غلبه کند٬ کار کنیم. ما باید بتوانیم به مسائل عدیده ای پاسخ دهیم. ما باید به نیروی اول٬ نیروی سازمانده٬ نیروی رهبری کنند٬ نیروی دارای رهبران سیاسی متعدد کمونیست تبدیل شویم. ما باید بتوانیم به معضل مهم رهبری جنبش سرنگونی طلبی در جامعه پاسخ دهیم. مساله دیگر چگونگی سرنگونی رژیم اسلامی است. رژیم اسلامی بدون اینکه نیرویی قابل و توانا و روشن بین در راس جنبش سرنگونی قرار گرفته باشد٬ سرنگون نخواهد شد. این یکی از واقعیتهای مهم جنبش ماست. و در اینجا یک مساله اساسی وجود دارد. مکانیسم این تحول چیست؟ "نه" کدام نیروی سیاسی به پرچم اعتراضی جامعه تبدیل خواهد شد؟

واقعیت این است که جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم محتوا و مضمونی به غیر از سرنگونی طلبی از پیش بر چهره خود ندارد. مساله این است که با شکل گیری پرچم و افقی که این نیرو را رهبری کند٬ ویژگی های دیگر این جنبش تعریف و تبیین میشوند. این جنبشی است که میخواهد رژیم اسلامی را دفن کند. اینکه کدام نیرو میتواند پرچمدار این تحول شود٬ از پیش تعیین نشده است. هم راست و هم چپ میتوانند این پروسه را در دست بگیرند. ببینید جنبش سرنگونی یک جنبش سلبی است. اثباتی نیست. اما رهبری و شکل گیری و پیدایش رهبری یک مساله اثباتی و امر جنبشهای اجتماعی است که سرنگونی رژیم اسلامی بخشی از پروژه تحول سیاسی شان در جامعه است. در این پروسه جریانات متعدد ذینفع اند٬ چه برای به سرانجام رساندنش و چه برای عقیم و به کجراه بردنش .

یک مساله اساسی در این چهارچوب این است که مردم در این چند سال اخیر از خود جانفشانیها و فداکاریهای بسیاری بخرج داده اند. حال باید پرسید که چرا این مردم نتوانسته علیرغم این تحرکات به یک هدف خود یعنی سرنگونی رژیم اسلامی دست پیدا کنند؟ مگر چه تفاوتی است میان این اعتراضات و اعتراضات مردم در مصر و تونس و غیره؟ هر چند که در این کشورها کماکان ساختارهای پایه ای قدرت دست نخورده باقی مانده است. بنظرم پاسخ ما را میرساند به ویژگی های رژیم آدمکش اسلامی در ایران. در پاسخ باید گفت که این تصور که برخی در سر داشتند که رژیم اسلامی به سادگی قدرت را به دست دیگران میدهد یک تصور پوچ است. این تصور که رژیم اسلامی به سادگی از صحنه بدر میرود یک تصور باطل است. توهم است. پوچ است. باید جمهوری اسلامی را با ضرب قدرت انقلاب توده های مردم با قیام سازمان یافته که طبقه کارگر در راس و در محور آن قرار گرفته است سرنگون کرد. بند پنج قطعنامه بر این تاکید میکند که سرنگونی رژیم اسلامی هر چه بیشتر به تلاش طبقه کارگر و کمونیسم گره خورده است. چنین جنبشی نمیتواند تکیه گاه خودش را شکافهای درون رژیم قرار دهد. نمیتواند به دنبال همه با هم با نیروهای جنبش های دیگر در "اپوزیسیون" باشد. نمیتواند یک پایش در جنبش اصلاح طلبی باشد و پای دیگرش در جنبش راست پرو غربی. نمیتواند حاشیه نشین باشد و به همه اعتراضات جامعه اخ و پیف بکند. مساله اینجاست که ما بارها تاکید کردیم که جامعه در پله آخر سرنگونی رژیم اسلامی قرار گرفته است. این پله را چگونه باید بالا رفت؟ جریانات دیگر نشان داده اند که قابلیت سرنگونی همه جانبه رژیم اسلامی را ندارند٬ بعضا از کارگر و کمونیسم بیشتر از رژیم اسلامی و جنبش اسلام سیاسی میترسند. شاید بتوانند در پس اعتراضات مردم ضرباتی به رژیم اسلامی بزنند اما سرنگونی همه جانبه رژیم اسلامی به نظر نمی رسد که در توانشان باشد. اگر حتی فرض کنیم که خواستش را داشته باشند.  مساله نتیجتا برای ما این است که بتوانیم روشن کنیم که کدام پروسه های اجتماعی و حزبی و سیاسی میتواند ما را در راس اعتراض جامعه قرار دهد. چه حلقه هایی را باید در دست گرفت؟ اعتراضات خیابانی در دوره اخیر علیرغم نقاط ویژه و برجسته آن نشان داد که به تنهایی برای سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی کافی نیست. مردم در این دوره از رژیم اسلامی شکست نخوردند٬ نتوانستند پیروز شوند. مساله این است که پیروزی نیازمند قدرت طبقه ای است که بتواند با اهرم اقتصادی در جامعه رژیم اسلامی را فلج کند. شالوده سیاسی رژیم را درهم بشکند. پیروزی این مبارزات در گرو رهبری ای است که بتواند این نیروی عظیم را به میدان جدال بر سر قدرت سیاسی بکشاند. حزب اتحاد کمونیسم کارگری باید تامین ملزومات این تحول عظیم را در دستور خود قرار دهد. مسائل عدیده ای در این چهارچوب مطرح اند. چه شخصیتهایی لازم اند؟ چگونه افق ما باید به افق جامعه برای تغییر و سرنگونی تبدیل شود؟

ما فرصت زیادی برای این آماده شدن در اختیار نداریم. جامعه به نبردش با رژیم اسلامی ادامه خواهد داد. ما باید ابزار لازم را تدارک دیده باشیم. در غیر این صورت مثل نیرویی می ماند که به جنگ میرود اما ابزار جنگی را فراهم نکرده است. سرنوشت چنین نیرویی از پیش معلوم است. بنظرم بزرگترین مساله ای که در حال حاضر در مقابل خود داریم پاسخگویی به این مساله است. این پروسه میتواند طی شود و ما کماکان آماده نباشیم. اینطور نیست که جامعه منتظر می ماند تا ما آماده شویم. میتواند اتفاقات دیگری روی دهد .

حزب اتحاد کمونیسم کارگری با این قطعنامه میگوید که من میخواهم چنین پروژه ای را در دستور کار حزبی ام بطور روشن و شفافی قرار دهم. میخواهم بروم پای تحقق این امر در جامعه. قرار نیست ما رهبران خوب حزب خودمان باشیم. باید رهبران روشن بین جامعه باشیم. این پروژه را باید با قدرت در دست گرفت. هر درجه پیشروی در این مسیر میتواند کمونیسم را در ایران بلند کند. میتواند ما را به قدرت نزدیک کند. و زمانی که قدرت شویم حتی اگر پیروز نشویم٬ پیروز دور اول اعتراضات نباشیم٬ میتوانیم در پیچ بعدی و یا در پیچ آخر تحولات نیروی قیام کننده و تعیین تکلیف کننده باشیم. مساله این است که در پس این تحولات٬ قبل از فرجام نهایی آن ما توانسته باشیم قدرت را از آن خود و طبقه خود کرده باشیم و بنای جامعه ای آزاد و برابر و مرفه یک جامعه کمونیستی را بریزیم.
 
رفقا ما شانس داریم. اما باید تلاش بسیاری را در دستور قرار دهیم. باید معضلات بسیاری را از سر راه برداریم. ما تنها میتوانیم پیش برویم. امکان دیگری نداریم. باید پیش برویم. راه دیگری نداریم .

زنده باد کمونیسم کارگری

 *نوشته فوق بر مبنای سخنرانی در معرفی قطعنامه سیاسی حزب تدوین شده است .